و جادو و فوت و فن عشق و ناز نشسته با طرب و یادداشت های گم شده و اگر عشق نبود و اشتباه فرشتگان و از یک دوست دیگر عهد آدم از یک دوست
خستهام از آرزوها، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی، بالهای استعاری
لحظههای کاغذی را روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی، زندگیهای اداری
آفتاب زرد و غمگین، پلههای رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین، آسمانهای اجاری
با نگاهی سرشکسته، چشمهایی پینهبسته
خسته از درهای بسته، خسته از چشمانتظاری
صندلیهای خمیده، میزهای صفکشیده
خندههای لب پریده، گریههای اختیاری
عصر جدولهای خالی، پارکهای این حوالی
پرسههای بیخیالی، صندلیهای خماری
سرنوشت روزها را روی هم سنجاق کردم
شنبههای بیپناهی، جمعههای بیقراری
عاقبت پروندهام را با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی، باد خواهد برد باری
روی میز خالی من، صفحهی باز حوادث:
در ستون تسلیتها نامی از ما یادگاری
سلام
امشب دوباره بعد از مدتها این آهنگ رو گوش کردم البته دیگه تنها نبودم. به امید اینکه همه عاشقای واقعی به عشقشون برسن.
جادو:
نشسته ام باز کنار تو اومدی سراغم
نگاه تو روشن شبای بی چراغم
صدای من وقتی قصه داره که رنگ چشم تو غصه داره شب من و تو باز دوباره انتظاره
نگاه تو رنگ بوسه داره لبای من گرم و بی قراره سکوت شب یه آسمون و یک ستاره
بارون گل شد خواب ستاره
به انتظار بغض ابر پاره پاره
تا قلب آسمون می بارم با تو تنها
فصل من و تو باز رسیده روی ابرا
کنار تو آروم میام پا می ذارم چراغی تو دست شبا جا می ذارم
که روشن بمونه آسمون بی ستاره
به شوق تو عهدی با چشمات می بندم دوباره به این عشق به این دل می خندم
قصه عشق بازی چرخ روزگاره
پیش بیا ! پیش بیا ! پیشتر!
تا که بگویم غم دل بیشتر
دوست ترت دارم از هرچه دوست
ای تو به من از خود من خویشتر
دوست تر از آنچه بگویم چقدر
بیشتر از بیشتر از بیشتر
داغ تو را از همه دارا ترم
درد تو را از همه درویشتر
هیچ نریزد بجز از نام تو
بر رگ من گر بزنی نیشتر
فوت و فن عشق به شعرم ببخش
تا نشود قافیه اندیشتر
پیش رخ تو ، ای صنم ! کعبه سجود می کند
در طلب تو آسمان جامه کبود می کند
حسن ملائک و بشر جلوه نداشت این قدر
عکس تو می زند در او : حسن نمود می کند
ناز نشسته با طرب ، چهره به چهره ، لب به لب
گوشه ی چشم مست تو گفت و شنود می کند
ای تو فروغ کوکبم تیره مخواه چون شبم
دل به هوای آتشت این همه دود می کند
در دل بینوای من عشق تو چنگ می زند
شوق به اوج می رسد ، صبر فرود می کند
آن که به بحر می دهد صبر نشستن ابد
شوق سیاحت و سفر همره رود می کند
دل به غمی فروختم ، پایه و مایه سوختم
شاد زیان خریده ای کاین همه سود می کند
عطر دهد به سوختن ، نغمه زند به ساختن
وه که دل یگانه ام کار دو عود می کند
مطرب عشق او به هر پرده که دست می برد
پرده سرای سایه را پر ز سرود می کند
پس کجاست؟
چند بار
خرت و پرت های کیف باد کرده را
زیر و رو کنم:
پوشه مدارک اداری و گزارش اضافه کار و کسر کار
کارت های اعتبار
کارت های دعوت عروسی و عزا
قبض های آب و برق و غیره و کذا
برگه حقوق و بیمه و جریمه و مساعده
رو نوشت بخشنامه های طبق قاعده
نامه های رسمی و تعارفی
نامه های مستقیم و محرمانه ی معرفی
برگه ی رسید قسط های وام
قسط های تا همیشه ناتمام ...
پس کجاست؟
چند بار
جیب های پاره پوره را
پشت و رو کنم:
چند تا بلیط تا شده
چند اسکناس کهنه و مچاله
چند سکه ی سیاه
صورت خرید خواروبار
صورت خرید جنس های خانگی ...
پس کجاست؟
یادداشتهای درد جاودانگی؟
از غم خبری نبود اگر عشق نبود
دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود
بی رنگ تر از نقطه موهومی بود
این دایره ی کبود اگر عشق نبود
از آینه ها غبار خاموشی را
عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود؟
در سینه ی هر سنگ دلی در تپش است
از این همه دل چه سود اگر عشق نبود؟
از دست تو در این همه سرگردانی
تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود؟
درویشی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده می شود .پس از اندک زمانی داد شیطان در می آید و رو به فرشتگان می کند و می گوید : جاسوس می فرستید به جهنم!؟
از روزی که این ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنمیان را هدایت می کند و…
حال سخن درویشی که به جهنم رفته بود این چنین است:
با چنان عشقی زندگی کن که حتی بنا به تصادف اگر به جهنم افتادی خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند
این شعر رو خانم آقاجانی تقدیم کردن به همون فرشته ای که تمام نا تمام من شد...
تمام نا تمام من
تمام ناتمام تو
به ناتمامیم قسم
که نا تمام مانده است
تمام اگر شویم ما
تمام نا تمام ها
به ماتم تمام ما
تمام روز گریه میکنند
تو ناتمام و من چینین
ز ناتمامیم دریغ
تمام شد تمام من
ببین چه گریه میکنم ...
که ناتمام مانده ام در این همه تمام ها
بیا ببین تمام من
زناتمامی من است
که زنده مانده است هنوز
اگر تمام میشدم
تمام قصه های من
تمام میشدند و من
زناتمامیم دگر
به نزد ناتمام تو
تمام شعر ناب را
که چون من و تو ناتمام
در این وبی که ناتمام مانده است
تمام نکرده ناتمام
رها نکرده بودمش .
دستتون درد نکنه امیدوارم ناتمام همه به خصوص شما هم تمام بشه.
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم: تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی!
من ای حس مبهم تو را دوست دارم
سلامی صمیمی تر از غم ندیدم
به اندازه ی غم تو را دوست دارم
بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم
جهان یک دهان شد هماواز با ما:
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم
سلام خدمت همه دوستان و عرض معذرت به خاطر تأخیر وغیبت طولانی. اما یه خبر خوب (حد اقل برای من):
من و صاحب دلم روز 6 فروردین امسال همزمان با سالروز تولد پیامبر عزیزمون بالاخره به هم رسیدیم.
این شعر رو هم آقا مجید - دوست عزیزم - زحمتش رو کشید که واقعاَ ازش ممنونم.
مجید کریمی هر جا باشی و باشم به یادتم.
با یکی بود یا نبود
قصه می شود شروع
قصه ای که دست سرنوشت می زند رقم
یا که دست های ما
بعد از این "من وتو" می رویم
و"ما" میان جمله هایمان
خانه می کند
"ما" که از من و تو جمع می شود
"ما" که از من تو رنگ می شود
حرف؛
از "من و تو" نیست
لحظه، لحظه های "ما"ست
و "ما"، خانه ایست
برای لحظه های ناب مان
سقف خانه روی گرده های من
ستون به سقف خانه استخوان من
روح خانه تو
لحظه های عاشقانه مال ما
روزهای پر ترانه مال ما
درون چشم های من
روی ماه تو
برق چشم های تو
ماهتاب من
سنگلاخ زندگی
بوته ی امتحان ما
خانه امید مان
همیشه سبز باد
واقعاَ دستت درد نکنه
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |